اما تو درست همین روزهایی که مجبورم در خانه باشم و حوصله ام بی نهایت سر می رود، دنبال تدارکات مسابقات دوچرخه و رباتیک هستی و حتی امروز که عید قربان است دانشگاهی. تا آخر روز عید غدیر هم هستی و احتمالا شب میرویم عروسی دختردایی من.
این روزهای تکراری که تنها در خانه ام دلخوشیم گلدان کوچکیست که کنار تراس پر از گلش کرده ایم و البته حسن یوسف عزیزم. دلخوشیم رمانهاییست که دارم می خوانم. و ثبت نامی که برای جذب کرده ام در دانشگاهی که به نظر کارش آسانتر از دانشگاههای مد نظر قبلیم هست تا بتوانم به تو و زندگی و بچه های عزیز احتمالیمان هم در کنار کار خوب برسم. امید دارم که کمرم خوب خوب شود و کار ساده ای داشته باشم و بچه هایی سالم و عزیز و زیبا و تو هم بیشتر در کنارم باشی..عشق من... تنها کس و تنها امید و تنها همراه و غمخوار زندگانیم.
عروس...
برچسب : شهریور 95, نویسنده : shiivaaa بازدید : 52